حرف اگر بی پرده گويم مغز بادام است و بس
هر نفس دورش که می گردم بصد جان و جگر
بر لب آن شعله پيکر حرف دشنام است و بس
واصل بزمش نگرديدم من از کم جرئتي
ديد و واديد من و يار از لب بام است و بس
تا توانی می بنوش و می بنوشان عشقري
حاصل اين زندگانی گردش جام است و بس