سبحه و زنار من از تار گيسوی تو بود
دست و بازوی ترا بدنام بيجا کرده اند
در حقيقت قاتلم شمشير ابروی تو بود
اين اثرهاييکه در چشم نکويان ديده ام
نقش پای جلوۀ رم کرده آهوی تو بود
آخر عمر از حقوقت گشتم آگه ای عزيز
سالها آبی که ميخورديم از جوی تو بود
از چه رو قطع نظر کردی ز من ای آشنا؟
عشقری آخر شهيد چشم جادوی تو بود