خيرات سر و سرو خرامان تو باشد
بين صدف کون و مکان ای در ناياب
دردانه نديدم که چو دندان تو باشد
داری به خدا همرۀ هر طايفه تاري
نيک و بد عالم همه خواهان تو باشد
بردی به نگاهی دلم ای شوخ خبر باش
بر گردنت افتاده و تاوان تو باشد
ای شايق گلباز ازين بيش چه خواهي
ياری که دلت برده بفرمان تو باشد
در صورتشان عشقری آيا که چه ديدي
اوصاف بتان معنی ديوان تو باشد