بيا به جاده، ببين پاى پاك قيرى را
بيا ملاحظه كن بينىِ خميرى را
بيا بيا و بخوان درس روزتيرى را
ز گوشه گوشه بكن سير گوشه گيرى را
بيا، ولى نه به پيزار ميخ دار اينجا
كه كهنه ميشود اين قير خام كار اينجا
ز خامكارى اين قير بيقرار مپرس
ز دست بازى مرد اجاره دار مپرس
ز توده و ز قضا و ز انتظار مپرس
به جاده باش و سخن جز به اختصار مپرس
سرك چو قير بود، صاف و پاك مى بايد
چرا از اين دو سرك گرد و خاك مى زايد
مسلماً پى اين پرده اخذ رشوت شد
به خون خلق دو سه بزم غرق عشرت شد
به كار اين دو سرك قلبى و خيانت شد
كه گشت بى بركت كندويي كه سرقت شد
خدا كند كه به سال دگر چنين نشود
دوباره دزد پى كار ما كمين نشود
استاد ضيا قاريزاده