ز بى قوتى ضعيف و زار گشتن
تن لاغر ز غم بيمار گشتن
به سر بردن به كنجي تن برهنه
شنيدن از خود و بيگانه طعنه
به جاي طعم و نوش رنگرنگي
همي جوشيدن اندر ديگ، سنگي
به خانه از براي زيرپايي
نبودن غير نقش بوريايي
زمستان جان لُچ در خاك خفتن
پريشان خاطر و غمناك خفتن
ز فرط مسكنت، كردن گدايي
فتادن در مريضي، بيدوايي
به جاي آب، دايم زهر خوردن
به جاي نان، لخت دل فشردن
خلاصه با مذلت جان سپردن
بود بهتر ز تويانه گرفتن
استاد ضيا قاريزاده