عجب خواب زيرك فريبست عمر
كه صد سال اگر نيز باشد دمي ست
نماند به جا و نماند به جا
اگر روز خوش ور شب ماتمى ست
بصد رنگ اينجا هوا كردنيست
اگر خنده ى گل وگر شبنمى ست
فلك صفحه گردان هر دفتريست
زمين آدميخوار هر موسمى ست
به فكر كم و بيش مشمار روز
كه تا بر زنى مژه بيشت كمى ست
به سوداى اسرار هستى مپيچ
كه اين راز پيچيده و مبهمى ست
بهر رشته ى اين گره رمزهاست
بهر تار اين ساز زير و بمى ست
بهر حال خشتى از عمرت كَنَد
اگر برق شادى وگر ماتمى ست
بخندد جهان تا برويت بخند
كه پاينده نى زخم و نى مرهمى ست
خوش آنكو درين جلوه گاه دورنگ
همان عبرت اندوز رام و رمى ست
چه خوش گفت دانش پژوهى كه گفت
” دمى پيش دانا به از عالمى ست”
استاد ضيا قاري زاده