‎خزان زندگى

‎خزان زندگى
‎خزان باز شيرازه اى گل گسيخت
‎فرا روى آب روان خاك ريخت
‎ورق گشت يكباره گلزار را
‎شكستند در چشم گل خار را
‎چنان رنگ بربست از گل فروغ
‎كه گفتى بهار است حرف دروغ
‎نفس تند شد در گلوگاهِ باد
‎شكستى به شاخ صنوبر فتاد
‎به هر برگ داغى رساند خزان
‎به هر سو دلى را كشاند خزان
استاد ضيا قاريزاده
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *