ز لعلش نشه ء صد جام خيزد

ز لعلش نشه ء صد جام خيزد
ز چشمش گردش ايام خيزد
ز حسرت ماه گردون آب گردد
مه من گر به كنج بام خيزد
شود مرغول زلفش چون ز سر باز
سپاه زنگبار از شام خيزد
خوش آن گيسو كه بر رويش در افتد
خوش آن كفرى كه از اسلام خيزد
سفيد است آينكه پيش چشم مستش
كبودى از گُل بادام خيزد
ز ديگ پُختگان نايد صدايى
خروش از مردمان خام خيزد
چو نى اجزاى من گرم فغان است
ز هر بندم غم و آلام خيزد
ز سوز مرگ يابم ساز هستى
سر آغاز من از انجام خيزد
به سوداى لب شيرين جانان
ضيا در حشر شرين كام خيزد
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *