‎شمع محفل

‎شمع محفل
‎چند روزى بر سر كوى تو منزل ميكنم
‎ خاك كويت را به آب چشم خود گل ميكنم
‎ موج را مانم كه هر جا از وطن آواره ام
‎ميروم از خويش تا آهنگ ساحل ميكنم
‎ در قطار كشتگان بىخونبهايى نيستم
‎وقت مردن تكيه بر شمشير قاتل ميكنم
‎ پيش از آن كو آسمان سازد ز خاكم چال ها
‎از لب جام لبالب كام حاصل ميكنم
‎ ناخن تدبير نآرد بر گره دل گشود
‎ كار اين ديوانه را فهميده مشكل ميكنم
‎ عاقبت چون سرمه منظور نگاهت ميشوم
‎ آهوى چشم تو را بر خويش مايل ميكنم
‎ ميدهم درس جنون مجنون صحراگرد را
‎چون جرس فرياد در دنبال محمل ميكنم
‎ با گل داغى ضيا! زين بزم رنگين قانعم
‎طرح الفت بعد از اين با شمع محفل ميكنم
‎استاد ضيا قاريزاده
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *