چند روزى بر سر كوى تو منزل ميكنم
خاك كويت را به آب چشم خود گل ميكنم
موج را مانم كه هر جا از وطن آواره ام
ميروم از خويش تا آهنگ ساحل ميكنم
در قطار كشتگان بىخونبهايى نيستم
وقت مردن تكيه بر شمشير قاتل ميكنم
پيش از آن كو آسمان سازد ز خاكم چال ها
از لب جام لبالب كام حاصل ميكنم
ناخن تدبير نآرد بر گره دل گشود
كار اين ديوانه را فهميده مشكل ميكنم
عاقبت چون سرمه منظور نگاهت ميشوم
آهوى چشم تو را بر خويش مايل ميكنم
ميدهم درس جنون مجنون صحراگرد را
چون جرس فرياد در دنبال محمل ميكنم
با گل داغى ضيا! زين بزم رنگين قانعم
طرح الفت بعد از اين با شمع محفل ميكنم
استاد ضيا قاريزاده