قمار رندانه

قمار رندانه
دوش از كوى تو چون ابر گذارى كردم
همه تن چشم شدم گريه ى زارى كردم
ناخن طعن رقيب از دل من عقده گشود
كار اين آبله با نشتر خارى كردم
دل و جان باختنى بود، فشاندم به رهش
آخر عمر چه رندانه قمارى كردم
جامه ى هستى ناساز ز دوش افكندم
شانه ى خويش تهى از ته بارى كردم
شب كه از بوى سر زلف تو شد تازه دلم
تا سحر خواب در آغوش بهارى كردم
مشت خاكستر من هم پر پروازى داشت
تا ز شمعت هوس بوس و كنارى كردم
مژه نگشود به دل، نقش خيالش چيدم
دام ننهاده در اين دشت شكارى كردم
سبز گرديد چو بال و پر طوطى مژه ام
تا نظر بر رخ آيينه عذارى كردم
تار و مار است ضيا! در خم آن زلف، دلم
در شب تار مگر قصه ى مارى كردم
استاد ضيا قاريزاده
يك تصوير تاريخى ديگر استاد قاريزاده با دوست شان Israel Roya
استاد بزرگوار محمد اسرائيل رويا
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *