در بهاران خوش بود سير و صفاى گلبهار
دلپذير است اندر اين موسم هواى گلبهار
سبزه ميجوشد به جاى گرد از بوم و برش
عطر مى بيزد هواى دل فزاى گلبهار
شد به هم دست و يخن درياى سالنگ و شتل
نيست بى چيز اين همه شور و نواى گلبهار
تا ز بوى گل نگردد پيرهن چاك جنون
بسته دريا طرفه زنجيرى به پاى گلبهار
موج بوى و موج رنگ و موج آب و موج گل
كرده برپا موج عشرت در فضاى گلبهار
گل ببين عهدى كه با شاه بهاران بسته بود
تازه سازد حاليا، در دلگشاى گلبهار
در جبين اهل اين وادى نباشد چين رنج
دردمندى نيست در دارالشفاى گلبهار
رنگ مى گيرد بهاران از گل و گل از بهار
نيست رنگين تر از اين نامِ براى گلبهار
استاد ضياء قاريزاده