‎گوشت و ناخن

‎گوشت و ناخن
‎ريخت آهو بچه ى نا پخته سال
‎ طرح الفت با يكى روباه زال
‎با خيال خام و با تدبير سست
‎با تهى مغزى و عقل نادرست
‎داد با ناجنس دست اتحاد
‎بست با نااهل عهد انقياد
‎مادر از خاميش اندر اضطراب
‎همچو مو كز شعله گيرد پيچ و تاب
‎گفت هان از من مشو دور اى پسر
‎تا نگردى زار و رنجور اى پسر
‎گر سرور جاودان خواهى همى
‎دامنى از بهر جان خواهى همى

‎جز به هم جنسان خود الفت مكن
‎يا جدا از همگنان صحبت مكن
‎هيچ گه ديدى كه بلبل در سخن
‎همنوا گردد به زاغ و يا زغن
‎خار دور از بته افتد در شرار
‎برگ دور از شاخ گردد زرد و زار
‎نيست گل را بى بهاران قيمتى
‎رشته بى گوهر ندارد عزتى
‎كم نما با غير اجزا صحبتى
‎تا از اين بابت نبينى زحمتى
‎مادر بيچاره ى نارام تو
‎جز نخواهد راحت و آرام تو
‎روبه با آهو برادر نيست، نيست
‎صحبتش از خصم كمتر نيست، نيست
‎زينهار اى شيرمست گرم خون
‎پاى منما از گليم خود بيرون
‎نشنوى گر پند مادر را به جان
‎هر چه آيد بر سرت از خود بدان
‎ كودك نادان كه عقلش خام بود
‎گوش و هوشش بسته ى اوهام بود
‎پند مادر را به جان نشنيد و رفت
‎بر نصيحت گوى خود خنديد و رفت
‎همنواى روبهِ عيار شد
‎رهسپار وادى و كهسار شد
‎اين دو يار خودپسند و خام كار
‎از قضا گشتند با گرگى دچار
‎گرگ خونين پنجه هم اندر ستيز
‎بسته شد از هر طرف راه گريز
‎نى توان و طاقت بگريختن
‎نى مجال فتنه اى انگيختن
‎روبهِ دشمن فريب آزاد بود
‎زانكه در مكر و حيل استاد بود
‎بازئى انگيخت از چال و حيَل
‎ بند بگشاد و برون جست از اجل
‎ماند آهو يكه و تنها اسير
‎دست و پا بسته به دام گرگ پير
‎آن به مكر و حيله جُست از دام گرگ
‎اين ز نادانى شد اندر كام گرگ
* **
‎آهوى نادان به گاه واپسين
‎زار ميناليد و ميگفت اين چنين:
‎هر كه با ناجنس يارى ميكند
‎ خويش را مقرون خوارى ميكند
‎ هر كه دور از همقطاران ميشود
‎ همچو من زار و پريشان ميشود
‎هر كه دور از اهل و اجزاى خود است
‎ در خرابى تيشه بر پاى خود است
‎بلبل از گلشن برون مهجور به
‎گوشت از ناخن جدا ناسور به
‎استاد ضيا قاريزاده

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *