صورت شمع كه در انجمن استاده، ده جان
شرف كارگر آن است كه در كار بميرد
نى كه در زير لحاف افتد، افتاده دهد جان
ميشود خوب و بد مرد پس از مرگ هويدا
خنك آنكس كه به نيكى زيد و ساده دهد جان
پسرى كو پدر ناخلف دهر برآيد
به كه اسقاط جنين گردد و نازاده دهد جان
هر كه آسايش گيتى نپذيرد دم مردن
فارغ و مطمئن و سرخوش و آزاده دهد جان
بلبل آن است كه در عشق گل از خار نترسد
مست آن است كه در پاى خم باده دهد جان
داغ پروانه از آنم كه ضيا در قدم شمع
تا سحر سينه سپر سازد و آماده دهد جان
استاد ضيا قاريزاده