‎مرد در خدمت مردم به سر جاده دهد جان

‎مرد در خدمت مردم به سر جاده دهد جان
‎ صورت شمع كه در انجمن استاده، ده جان
‎شرف كارگر آن است كه در كار بميرد
‎نى كه در زير لحاف افتد، افتاده دهد جان
‎ميشود خوب و بد مرد پس از مرگ هويدا
‎خنك آنكس كه به نيكى زيد و ساده دهد جان
‎پسرى كو پدر ناخلف دهر برآيد
‎به كه اسقاط جنين گردد و نازاده دهد جان
‎هر كه آسايش گيتى نپذيرد دم مردن
‎فارغ و مطمئن و سرخوش و آزاده دهد جان
‎بلبل آن است كه در عشق گل از خار نترسد
‎مست آن است كه در پاى خم باده دهد جان
‎داغ پروانه از آنم كه ضيا در قدم شمع
‎تا سحر سينه سپر سازد و آماده دهد جان
‎استاد ضيا قاريزاده
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *