هردم از خير و فديه ميزد جيغ
حرف ها از فوايد خيرات
خواند بر مؤمنان على الدرجات
سخنش بود بسكه پرتأثير
همچو رؤيا نماند بى تعبير
پسر واعظ سخن پرداز
بود آن جاى گوش بر آواز
بسكه پرسوز بود وعظ پدر
در دل آن پسر نمود اثر
تند برخاست، رفت در خانه
سر كندو گشود جانانه
هر چه از جنس و نقد بود و عقار
بذل كردى به مردم بازار
واعظ از اين خبر به رنج و محن
بر پسر بانگ زد كه اى كودن!
اى كه غث از ثمين ندانى هان!
وعظ من از براى آن است هان!
تا دگرها به من دهند ثمن
نى كه مال مرا برند از من
استاد ضيا قاريزاده