يك بار نگاهى به پريشانى مردم
آبادى كس نيست به ويرانى مردم
خلقى نتوان داد به باد از پى حرصى
مردم نتوان كشت به شيطانى مردم
هر كس كه ميان پرِ قو خواب نمايد
باشد كه شود واقف عريانى مردم
خرچى و خراجات، خوانى و خوراكى
مفتى ندهد دست به كس خانى مردم
هر ثانيه بدبختى و هر لحظه خرابى
يا رب! چه نوشتند به پيشانى مردم
آن را كه بود ترس خداوند نخستين
لذت نبرد از بچه ترسانى مردم
ريش و سبيل از مردم و مدكش به كف تو
جانا كه تو را ساخته سلمانى مرد
امسال كه گندم به چِل افغانى رسيده
سال دگر آيد به صد افغانى مردم
دانى چه بود عاقبت گرسنگى ها
فحشا و مريضى و كم ايمانى مردم
استاد ضيا قاريزاده