‍ زنده‌گی را من و تو

‍ زنده‌گی را من و تو
سرخ یا زرد
بلند و کوتاه
همه از زاویهٔ عینک خود می‌بینیم
آن‌که از اول شب تا دم صبح
هم‌نشین ماه است
زیر لب می‌گوید:
عمر دنیا چقدر کوتاه است
پشت دیوار
کسی می‌گرید؛
با خودش می‌گوید:
این‌چه و بدبختی‌ست؟
این‌چه حیرانی‌ست؟
صبح تا وقت غروب
مثل سگ
جان کندم
مثل خر، بار کشیدم
باز هم
شب که شد می‌بینی، قصهٔ امشب ما
مثل شب‌های دگر
قصهٔ بی‌خانه‌گی و بی‌نانی‌ست
من نفهمیدم
صبر کردیم که یک روز قیامت بشود
که نشد
عمر دنیا چقدر طولانی ست
یحیا جواهری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *