با مرگ من شروع شود داستان من
جغرافیا یکیست؛ ولی فکر میکنم
فرق است از جهان شما تا جهان من
حالا که قطره قطره مرا نوش کردهای
در دیگدان خویش بسوز استخوان من
فردا به خانههای شما نیز میرسد
سیلاب سرخ از دلِ آتشفشان من
این باغ را به خون جگر آب دادهایم
صد کوزه می از آنِ تو، این تاک از آنِ من
گل نعره زد، درخت تپید و بهار مُرد
حالا بپر پرندهی بیآشیان من
ای نام تو شراب! چراغ تو گُل مباد
از سفره بردهاند اگر آب و نان من
یحیا جواهری