شعله تا قد بکشد در یخنات میریزد
عقل و چشم و جگر و قلب ندارد آتش
تو نباشی به گریبان زنات میریزد
نه خلیلی، نه محمد، نه خدا، نی باران
شعله تا گل کند اول به تنات میریزد
مشتها بر دهن طالع و تقدیر بکوب
که چرا زهر به کام وطنات میریزد
این دهن نیست که فوارهٔ آتش باشد
خون سرخ است که گاه از سخنات میریزد
آسمان چرخ زند چرخ زند، آخر کار
خون ناحق ز دماغ و دهنات میریزد
یحیا جواهری