با آمدن تو عید می‌شد

با آمدن تو عید می‌شد
اشک از مژه ناپدید می‌شد
دل در لحظات مژدهٔ وصل
چون آیینه روسپید می‌شد
بر گردن بخت من قفل‌ها
یک‌باره همه کلید می‌شد

پیش از تو و بازگشت آخر
تاب و تب دل شدید می‌شد
گنجشک دلم به پشت بام‌ات
پر می‌زد و ناامید می‌شد
من مرثیه‌خوان عشق بودم
وقتی که غزل شهید می‌شد
یحیا جواهری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *