بی‌دوست هر شبم شبِ چله‌ست تا سحر

بی‌دوست هر شبم شبِ چله‌ست تا سحر
نی ماه، نی ستاره و نی بانگ رهگذر
فصل هزارویک‌شب ما تازه شد شروع
این فصل، فصل عشق و جدایی‌ست، باخبر!
بانوی شهرزاد غم آمد به کاخ عشق
هر قصه‌اش ز قصهٔ یلدا درازتر
در کار عاشقی خبر از ماجرا نداشت
ما گرم اختلاط و دل از قصه بی‌خبر
الهام شاعرانه پس از وحی مُنزل است
هر چند نیست حضرتِ شاعر، پیامبر
گر نیستی ز جمع رسولان پرنده باش
بشکن قفس، پیام نوآور، بیا بپر!
یحیا جواهری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *