آری آری من خوشم؛ حتا اگر در آتشم
من رعیتزادهام؛ اما رعیت نیستم
عاشقم آزادهام، یعنی طلای بیغشم
در مرام عاشقان جایی برای ترس نیست
تو اگر زهرم دهی، من قطره قطره میچشَم
کاکهیی میگفت: اگر فردا بهشت از ما نشد
ای مسلمانان! جهنم را به آتش میکشم
من عدالتخانه میجویم، نمییابم کجاست؟
یا نشانی را غلط دادند؛ یا من بیهُشم
سوی دریا میروی بر سنگ و ساحل هم ببار
آی باران، آی باران! من سرا پا خواهشم
یحیا جواهری