پرکن پیاله را و بچرخان که خرخریست
این شهر ـ گل به روی تو ـ دیوانهخانهییست
مجنون به جاده آمده؛ لیلی به چادریست
میخانه را ببند که غوغا زیاد شد
یک کوچه آنطرف همهجا جنگ زرگریست
دلتنگم آنقدر که نفهمیدهام هنوز
کاین من منم در آینه یا شخص دیگریست
با آنکه در میان دو تا کوه آب شد
کابل هنوز مست غزلهای عشقریست
ما را پیالههای پر از خون دل بس است
این قطرههای سرخ شراب قلندریست
یحیا جواهری