در انجمن صددلهها؛ یکدلهیی نیست
بگذار که در مرگ خودم زار بگریم
سوگند به قرآن که دگر حوصلهیی نیست
وقتی که خدا قهر و تو دشمن شده باشی
گر سنگ ببارد به سرم، مسألهیی نیست
جان کندم و آخر به لب گور رسیدم
این آخرِ خط بود، دگر مرحلهیی نیست
جایی که دلِ شاد نباشد نتوان گفت
آنجا خبر از صاعقه و زلزلهیی نیست
«ای وای چه کردی به دلت؟» گفت طبیبی
این دل که تو داری به جز از آبلهیی نیست
یحیا جواهری