من مثل رودخانه، تو ماهی تو هم‌سفر

من مثل رودخانه، تو ماهی تو هم‌سفر
گفتی هزار بار مرا با خودت ببر
تا زنده‌ایم مثل دو بال پرنده‌ایم
در کار عشق نیست عزیزم «اگر مگر»
آزاده باش و در قفس تنگ خو مکن
از گِرد آشیانه‌ی خود دورتر بپر
من یارتم، مواظبتم، پرّ و بال‌ات‌ام
در جاده‌های شهر و خط اول خطر
تا با منی مترس غزال قشنگ من
از هی هی شکارچی و غول بی‌پدر
خواهم که مومنانه ببوسم اجازه هست
پیشانی تو را که بود سوره‌ی قمر؟
غوغای نان و جنگ به پایان نمی‌رسد
در سرزمین هفت بلا و هزار سر
از صلح و آشتی چه خبر؟ دیر شد رفیق
یک کشور آدم‌اند؛ ولی نیست «آن‌نفر»
یحیا جواهری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *