هنوز حرف و حدیث جهان ما جنگ است
هنوز هر چه گل خنده است مصنوعیست
و گلفروش دو دستش به کورۀ رنگ است
اگر حکایت شمشیر و شعر قاطی شد
گناه شاعر آواره نیست دلتنگ است
چهل بهار شنیدیم ساز طبل و تفنگ
بس است، وقت غزلخوانی سرآهنگ است
میان ما و بهشتی که شیخ میگوید
هنوز فاصله بیش از هزار فرسنگ است
جدال بره و گرگ است و قریه نا آرام
در این منازعه پای خلاصگر لنگ است
یحیا جواهری