ای مشک سوده گیسوی آن سیمگونتنی؟
یا خرمن عبیری یا پار سوسنی؟
سوسن نهای که بر سر خورشید افسری
گیسو نهای که بر تن گلبرگ جوشنی
زنجیر حلقهحلقه آن فتنهگستری
شمشاد سایهگستر آن تازهگلشنی
بستی به شب ره من مانا که شبروی
بردی ز ره دل من مانا که رهزنی
گه در پناه عارض آن مشتری رخی
گه در کنار ساعد آن پرنیانتنی
گر ماه و زهره شب به جهان سایه افکنند
تو روز و شب به زهره و مه سایه افکنی
دلخواه و دلفریبی دلبند و دلبری
پرتاب و پرشکنجی پرمکر و پرفنی
دامی تو یا کمند؟ ندانم به راستی
دانم همی که آفت جان و دل منی
از فتنهات سیاه بود صبح روشنم
ای تیرهشب که فتنه بر آن ماه روشنی
همرنگ روزگار منی ای سیاهفام
مانند روزگار مرا نیز دشمنی
ای خرمن بنفشه و ای توده عبیر
ما را به جانگدازی چون برق خرمنی
ابر سیه نهای ز چه پوشی عذار ماه؟
دست رهی نهای ز چه او را به گردنی؟