به وسیلهی محمود دولتآبادی
نیمیش آتش و نیمی اشک
میزند زار
زنی
بر گهوارهی خالی
گُلم وای!
در اتاقی که در آن
مردی هرگز
عریان نکرده حسرتِ جانش را
بر پینههای کهنهنِهالی
گُلم وای
گُلم!
در قلعهی ویران
به بیراههی ریگ
رقصان در هُرمِ سراب
به بیخیالی.
گُلم وای
گُلم وای
گُلم!
۱۳۶۴
© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو
احمد شاملو