ترجمانِ فاجعه

گفتارِ فیلمی در بابِ نقاشی‌های سال‌های دهه‌ی ۶۰ علی‌رضا اسپهبد

صحنه چه می‌تواند گفت
به هنگامی که از بازیگر و بازی
تهی است؟

این‌جا مطلقِ زیبایی به کار نیست
که کاغذِ دیوارپوش نیز
می‌باید
زیبا باشد.

در غیابِ انسان
جهان را هویتی نیست،

در غیابِ تاریخ
هنر
عشوه‌ی بی‌عار و دردی‌ست،

دهانِ بسته
وحشتِ فریبکار از لُو رفتن است،
دستِ بسته
بازداشتنِ آدمی‌ست از اعجازش،

خونِ ریخته
حُرمتی به مزبله افکنده است
مابه‌اِزای سیرخواری شکمباره‌یی.

هنر شهادتی‌ست از سرِ صدق:
نوری که فاجعه را ترجمه می‌کند
تا آدمی
حشمتِ موهونش را بازشناسد.

نور
شب‌کور…
نور
شب‌کور…
نور
شب‌کور…
نور
شب‌کور…

© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو

احمد شاملو

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *