ملك، سنگستان و ما بي‌سنگريم

ملك، سنگستان و ما بي‌سنگريم
سر به سر سردار و ما بي‌سروريم
پنبه در گوشيم ما و رهبران
چون كه ما خلقان پنبه‌پروريم*
فخر ما ساید سر بام جهان
خاک بر سرمان که بی بام و دریم
صاحب سرچشمه‌ايم و تشنه‌ايم
صاحب گنجينه‌ايم و ابتريم
کانِ فرهنگیم و هنگی مان نماند
فخر تاریخیم و بی پا و سریم
کاوه کو و کوره ی آهنگری ش؟
مانده مشتی نیمه جان سوزن گریم
ديگري گيرد گريبان فلك
ما گريبان خودي را مي‌دريم
ديگران بر غاصبان زور آورند
ما فقط بر اصل خود زور آوريم
پيش نصراني مسلمانيم اگر،
از نگاه مسلمين ما كافريم
روز و شب بيدار، شمس خاوران
ما ز خواب‌آلودگان خاوريم
حضرت اقبال! بر ما بد مگير
ما اگر در خواب سكته اندريم
خيز از خواب گران گفتي ولی
در سمرقند آنچنان بي‌منبريم
در بخارايي كه درگاه دري‌ست
با دري‌گفتار، بيرون از دريم
نیست ملت را ز بس یکپارچگی،
پاره پاره لقمه ی شور و شریم
ریزه،ریزه، شرحه شرحه جسم و جان
بار ملت را کجا هم می بریم؟
تاجيك و ايراني و افغان چرا؟
ما در اين دنيا كه از يك مادريم…
*:اشاره دارد به كشت پر رونق پنبه در تاجيكستان.
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *