آنکهگرد بادهگردد جز خط پیمانه نیست
از نشاطدل چه میپرسیکه مانند سپند
غیر دود آه حسرت ریشهٔ این دانه نیست
اضطراب دل چو موج ازپیکر ما روشن است
طرهٔ آشفتگی را احتیاج شانه نیست
هرقدر خواهد دلت اسباب حسرت جمعکن
چونکمان اینجا بهجز خمیازهرختخانه نیست
حسنش از جوش نظرها دارد ایجاد نقاب
دامن فانوس شمعش جزپرپروانه نیست
چونگل از دور فریب زندگی غافل مباش
رنگمیگردد دریناینجا ساغر و پیمانهنیست
هرچه از چشم بتان افتد غبار عاشق ست
اشکگرم شمع جز خاکستر پروانه نیست
بهر نسیان غفلت ذاتی نمیخواهد سبب
از برای خواب مخمل حاجت افسانه نیست
بر امید الفت از وحشت دلی خوش میکنیم
آشنای ماکسی جز معنی بیگانه نیست
جان پاک از قید تن بیدل ندامت میکشد
گنج را جز خاک بر سرکردن از ویرانه نیست
حضرت ابوالمعانی بیدل رح