ز آتش رخسار که ساغر گرفت

ز آتش رخسار که ساغر گرفت
خانهٔ آیینه چو من درگرفت
کو پر و بالی‌که به آن‌کو رسد
نامه گرفتم که کبوتر گرفت
عشق‌، وفا می‌طلبد، چاره چیست
بار دل از دل نتوان برگرفت
نی چقدر رغبت طفلانه داشت
بال و پر ناله به شکر گرفت
ناله نخیزد ز نی بورپا
طاقت ما پهلوی لاغر گرفت
بحربه توفان رضا می‌تپید
کشتی ما هم ‌کم لنگر گرفت
چاره به خورشید قیامت کشید
دامن ما خشک شدن‌، تر گرفت
ما همه زین باغ برون رفته‌ایم
رنگ که پرواز ته پر گرفت
بیدل از اعجاز ضعیفی مپرس
لغزش من خامه به مسطر گرفت
حضرت ابوالمعانی بیدل رح
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *