از اشک، انتظارگهر میکشیم ما
تسخیرحسن درخور حیرتنگاهی است
صید عجب به دام نظرمیکشیم ما
دامنکشان ز ناز به هر سوگذرکنی
چون سایه زیرپای توسرمیکشیم ما
از خلق اگرکنارهگرفتیم مفت ماست
کشتی زچارموج خطرمیکشیم ما
پروازما سری نکشید ازشکست بال
امروزناله هم ته پر میکشیم ما
ای چرخ پاس آه دل خسته لازم است
این رشته را ز پایگوهر میکشیم ما
عمریست درادبکدهٔ وضع خامشی
از ناله انتقام اثر میکشیم ما
شمع خموش انجمن داغ حیرتیم
خمیازهٔ خمار نظر میکشیم ما
داغ سپهر مرهم کافور میبرد
زین آهکزجگر چوسحرمیکشیم ما
همچوننفس بنایجهان برتردداست
درمنزلیم ورنج سفرمیکشیم ما
فرصتکفیل اینهمه شوخی نمیشود
آیینهای به روی شرر میکشیم ما
بیدل به جرم آنکه چو آیینه سادهایم
خاکسترست آنچه به بر میکشیم ما
حضرت ابوالمعانی بیدل رح