چون آسیا فلاخن سنگ خودیم ما
دریاد زندگی به عدم ناز کنیم
رنگ حنای رفته زچنگ خودیم ما
فرصتکجاست تا به تظلم جنونکنیم
دنبالهای زگرد ترنگ خودیم ما
فکر و وقار و خفتکس در خیالکیست
کم نیستگرترازوی سنگ خودیم ما
کو دور آسمان وکجا گردش زمان
سرگشتههای عالم بنگ خودیم ما
از همگذشته است پیکاروان عمر
واماندهٔ شتاب و درنگ خودیم ما
نخجیرگاه عجز رهاییکمند نیست
هم خود ز رنگ جسته پلنگ خودیم ما
ای شمع، عافیتکده، تسلیم نیستیست
کشتینشینکام نهنگ خودیم ما
رسواییی به فطرت ناقص نمیرسد
مجنون قبا ز جامهٔ تنگ خودیم ما
از صنعت مصوررنگ حنا مپرس
دلدارگل به دست فرنگ خودیم ما
کس محرم ادبگه ناموس دل مباد
جایی رسیدهایمکه ننگ خودیم ما
تا زندهایم تاب وتب از ما نمیرود
بیدل به دل خلیده خدنگ خودیم ما
حضرت ابوالمعانی بیدل رح