تحیرکه به این رنگ بست دستهٔ ما را؟
هزار آبله دادیم عرض لیک چه حاصل
فلک فکند به پاکار دست بستهٔ ما را
کسیبهضبطنفس چونسحرچه سحرفروشد
رهاکنید غبار عنانگسستهٔ ما را
به سیر باغ مرو چون نماند فصل جوانی
چمن چهدستهکند رنگهای جستهٔ مارا
زبان بهکام خموش است ازشکایت یاران
به پیش کس مگشایید زخم بستهٔ ما را
هجوم ناله نشسته است در غبار ضعیفی
برآورند ز بالین پر شکستهٔ ما را
سراغ نقش قدم بیدل از هوا نکندکس
زخاک جوسردر زیرپا نشستهٔ ما را
حضرت ابوالمعانی بیدل رح