لفظ پرداخته بال وپر این شهبازست
عشق بالاتر از آن است که در وصف آید
چرخ کبکی است که در پنجه این شهبازست
خامشی پرده اسرار حقیقت نشود
مشک هر چند که در پرده بود غمازست
می توان خط برون نامده را خواند چو آب
بس که آیینه رخسار تو خوش پردازست
خط مشکین تو در دایره سبزخطان
چون شب قدر ز شبهای دگر ممتازست
خار را قرب گل از خوی بد خود نرهاند
هر که ناساز بود، در همه جا ناسازست
مکش از بیخبری گردن دعوی چون شمع
که گریبان قبای تو دهان گازست
قدم سعی تو در دامن تن پیچیده است
ورنه افلاک ترا اطلس پای اندازست
عشق کوتاه کند زمزمه دعوی را
خانمان سوختگی سرمه این آوازست
پیش جمعی که شناسند خطا را ز صواب
فکر صائب ز خیالات دگر ممتازست