دامن گل را به دست خار دیدن مشکل است
گر چه چون دامان یوسف دامن گلهاست پاک
چاک در پیراهن گلزار دیدن مشکل است
نیست از مستی، زنم گر شیشه خالی به سنگ
جلوه گاه یار را بی یار دیدن مشکل است
از هجوم قمریان بر سرو می سوزد دلم
دوش آزادان به زیر بار دیدن مشکل است
دیدن زنگار بر آیینه چندان بار نیست
طوطیان را خامش از گفتار دیدن مشکل است
گر چه مستغنی است از آرایش آن حسن تمام
جای گل خالی بر آن دستار دیدن مشکل است
زاهدان تکلیف می را گر چه قابل نیستند
دشمنان خویش را هشیار دیدن مشکل است
می توان با پای خواب آلود منزلها برید
پیش پا با دولت بیدار دیدن مشکل است
جنت از سرچشمه کوثر بود با آب و تاب
بزم می بر ساغر سرشار دیدن مشکل است
گر چه صائب پاکدامانی نگهبان گل است
عندلیب مست در گلزار دیدن مشکل است