شوخ چشمی بین که در پیری جوانی کرده ایم
کس زبان چشم خوبان را نمی داند چو ما
روزگاری این غزالان را شبانی کرده ایم
صد قدم پیش است از ما خاک ره در اعتبار
گرچه در راه تو عمری جانفشانی کرده ایم
سایه ما بر دل یاران گرانی می کند
تا کجا بر خاطر موری گرانی کرده ایم؟
چون نباشد اول بیداری ما خواب مرگ؟
ما که خواب خویش را در زندگانی کرده ایم
نامرادیهای ما صائب به عالم روشن است
بر مراد خلق دایم زندگانی کرده ایم