زیر دست سایه ام، افتاده ای چون من کجاست؟
درد را سر، داغ را لخت جگر، غم را دلم
درد و داغ عشق را آماده ای چون من کجاست؟
نقش یوسف طلعتان خواب پریشان من است
در بساط خاک، لوح ساده ای چون من کجاست؟
نه به لنگر کار دارم نه به ساحل بازگشت
عشق را کشتی به طوفان داده ای چون من کجاست؟
سایه ام چون سرو بر دوش گلستان بار نیست
در جهان آب و گل، آزاده ای چون من کجاست؟
دنیی و عقبی نمی گردد به گرد خاطرم
از دو عالم بر کنار افتاده ای چون من کجاست؟
شسته است از چشم انجم خواب، جوش مستیم
در خم افلاک صائب باده ای چون من کجاست؟