آدم که غفلت میکند بی پاو بی سر میشود
آدم که محنت میکند از خـــاک زر می آورد
یعنی لباس از پخته و فند از چغندر میشود
آدم به حکمت بر بشر صدها سهولت آورد
کار ِهزاران نخبه با یک کامپیوتر میشود
بر روی اورانوسها آدم به گردش میرود
در ژرفِ اقیانوس هـا آدم شـناور میشو
آدم ادیسون، میشود دنیا چراغان میکند
آدم شقاوت میکند چنگیز و هتلر میشود
آدم صداقت میکند تا عرش اعلی میرود
آدم جنایـت میکند آدم جناور میشود
یا مرد یا زن آدم است ازهم نه بیش و نی کم است
یک مو، ز قدرش کم نشد گر ماده یا نر میشود
این زن ضعیف و ناتوان آن زن قوی و قهرمان
این مـاهِ در ظلمت نهـان آن ماهِ انور میشود
زن مادر و زن خواهرت زن همسر و زن دخترت
باید شود تاجِ سرت اما سیاسر میشود
رفتن به دوزخ یا بهشت مشروطِ کارِ خوب و زشت
کافـر عدالت میکند مسلم ستمگر میشود
گــویند روزِ بد رسد گــردد بــرادر دشمنت
روزت اگر خوش بگذرد دشمن برادر میشود
رسم جهان باشد همین گاهی چنان گاهی چنین
سرها که هی پا میشوند پاها که هی سر میشود
تا حرص آدم کم نشد از بیش و کم بی غم نشد
هرگز خری آدم نشد آدم مگر خــــر میشود
الفت ملزم