بیا از توومن بگذر حدیثِ عشق باور کن
دلت در بحرِ یکرنگی بیانداز و شناور کن
بیفشان عطرِ خوشبختی به کوچه کوچهء هستی
شبِ نادانی را روشن چنان چون مهرِ خاور کن
درین دنیای بی پایان بترس از روحِ سرگردان
مینداز آتشِ فتنه حَذَر از قهر داور کن
بزن بالک به آزادی گریز از دامِ رسوایی
در ستی را به کجِ کاری پیمبر گونه غاور کن
به باغستانِ اندیشه شده داخل بزن ریشه
گرفته مهربانی را به جانت یارو یاور کن
دروغستانِ پر آشوب ندارد آخرِ مطلوب
به بازارِ جهانِ رنگ حقیقت را تناور کن
حلیم در کوچهء هستی گرفته مشعلِ نیکی
به بد بینی رفاقت را موءفق نصرت آور کن
سید حلیم 《حلیم 》