باغزل
شور و حالِ کرده این دل باز غوغا میکند
با سرودوسازومینا رو به صحرا میکند
از غریبی های باغ وغصه های عندلیب
جامه بر تن پاره کرده دیده دریا میکند
از جفای بادوپرپر گشتنِ گل های ناز
کوچ کنجشک و قناری را تماشا میکند
در میان دشتِ بازِی فکرتِ بیم وامید
با ترانه باغزل کارِ مسیحا میکند
از هجومِ سِیلِ توفانِ حوادث درزمین
چشمِ عبرت بین گشوده دیده بینا میکند
در میانِ رنگِ بازارِ سیاست نا امید
سوزشِ خارِ خیانت را تماشا میکند
با وجودِ کوچه های پر خمِ هستی حلیم
زنده گی را در غزل آورده معنا میکند
سید حلیم ” حلیم”