(آباد شود هرکی من آباد می شوم )
لبخند زده قهقهه کنان شاد میشوم
با هر سرودهء زیبا به شهر شعر
در دره های غزل آزاد می شوم
از رنجِ زمان خسته خسته گشته من
در باغِ سبزِ چشمِ او دلشاد می شوم
طیفِ نگهش که رسد به جانِ من
عشق وفسانه شده فرهاد می شوم
در دشتِ مهرِ خود گذرم اگر دهد
رو سوی او من تیز تر از باد می شوم
در بحرِ زنده گی با همه زخم و درد
تا وقت صبحِ آرزو فریاد می شوم
لطفش که شود شامِل حالِ من حلیم
در پای محبتِ او آباد می شوم
سید حلیم 《حلیم》
مصرع اول با اندکی تغییر از رازق فانی
آباد هر که گشت من آباد می شوم