مده آوازم ای مادر

مده آوازم ای مادر
مده آوازم ای مادر
مرا بگذار در این ته سرائی یأس و بد بختی
مرا بیرون مکش مادر
که تیر چشم مردم پاره میسازد قلب من
مرا پُت کن میان خار و خس در گور نابودی
مرا پنهان کن از مردان……
ز چشمان پُر از حسرت ، پُر از وحشت , پُر از شهوت
مرا پنهان کن از چشمی که می پارد لباسم را
نهانم ساز مادر از مسلمانان ، از مردان
مرا یاد است آن دستان سنگین و سیاه شان
مرا یاد است کز پیراهنم صد پاره ساخته، دور انداختند
مرا یاد است آن زهر خنده هائی شان
نفس هائی پُر از شرارۀ شهوت
مرا یاد است آن بوئی و تعفن از دهان شان ،
مرا یاداست آن هر یک صدا هائی پُر از حسرت
صدای فحش، دشنام و سزا
تا هریکی سبقت کند در حمله بر جسمم
غریو وحشت افزائی گلو ها شان که از هر لمس جسم من
به گوشم صد خراشی داشت
مرا دردی که جسمم را زهم پاشید ، یادم است
گره بغض کز وحشت گلو را بسته بود
وز نا توانی زخم ناسور شد، یادم است
مرا فریاد های گنگ کز چشمم چو سیل اشک میبارید، یادم است
مرا یاد است این فریاد کز بند لبان سنگ قلبان
بیدلان ،این وحشیان، دوشیزه دزدان
این به نام مرد بالاتر زتوهین ، در لبم جا ماند
مرا دردی که از لمس فلاکت بار هر انگشت این انسان کُشان
این بی حیا، بی قلب ، بی احساس جلادان
بروی هر سلولم پای بر جا ماند
مرا بگزار در تاریکی ئی مرگم
مده آوازم ای مادر
دگر من نیستم آن دختر شاداب
دگر من یک جسد یک نعش هستم پر زوهم و درد
به من این زندگی یک مرگ تدریجیست ای مادر
مخوان دیگر مرا با خود
مده آوازم ای مادر دگر من زنده یک نعشم
مده اوازم ای مادر
مرا بگذار با جسمم
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *