شگفـتنم ز تو چون لاله در چمن باشد
چو شمع هر نفسم زنده سوختن باشد
هزار خنده به لب داغ بر جگر دارم
د و دیده هــــر قدم یار را وطن باشد
چه فیض میبرم از لعل تو ز بخت سیاه
که جرعه اش بیع یاقوتی از یمن باشد
خداست شاهدم از این که کی توانم دید
که من نشسته, رقیب با تو در سخن باشد
نگاه خستۀ مارا توان گردش نیست
الهی کین همه نازت برای من باشد
خبر رسید که بد خواهی گفته دوش به تو
چه حاجت است که« واهِب» به انجمن باشد
صالحه وهاب واصل
فنلو–هالند
13 نومبر 2008