تنویرم از رسالت و رزمندگی خود
بر ساز های نابِ دلم ضرب می زنم
موسیقی ام قشنگ به سوزندگی خود
سمفونیی جهان خدا را شنیده ام
یک شب پره به شمع فروزندگی خود
در دست های من هنر عشق رشته اند
کاجم چه با شکوه به رویندگی خود
با گام های صبح به لبخند آفتاب
دور از خطِ غرور، به پویندگی خود
یک نقطه را افق به مدارم کشیده ام
در اوج ِاعتماد به جویندگی خود
لیلما سعادت