یا تو ز ما فارغی یا که خداوندگار ؟
پنجه ی گل برفشان مشعله افروز گون
می زندم شعله بر بال و پرم بار بار
از سر بیدادگری جلوه کنان می زنی
این همه داغ جفا بر دل صد لاله زار؟
سرو چمان بر تبر ناله کند بی ثمر
گشته چنان دربدر باغ خوش ی بیشمار
از نفست می دمد مرگ گل و غنچه ها
از تو چنین بر چمن را نبودی انتظار
ناله کنان نوبهار گفت که: ای خوش نوا
باصره ام کور شد زین همه مرگ چنار
سامعه را کر ساخت صوت بلند فغان
عاقله هم نقش گرفت معنی ظلم و قهار
گرد و غبار سیه هر سحری ناگزیر
بر چمن افشانده است غمزده باد بهار
رقص گل و رقص باد ساز صفا خواهدش
با دل پر درد و رنج کی شودم گوشوار
فرصت عیشم نماند زین همه رنج و الم
طبع بهاران من گشته چنان پرغبار
این نه خطای منست حالت زار چمن
نیست دگر بر سرش سایه ی پروردگار