بیت نفرین می گمارم بر سرود و ساز خود
ای نسیم ای قاصد صدگونه درد بیکران
تا به چندم می زنی با نفحه ی گداز خود
ای سیه ابر سمای تاریک روزگار عشق
تا به کی گسترده دارم سایه ات بر فاز خود
بی نصیبی آنچنان کوبیده ام بر گوشه ام
که هزاران زنجیرم بر دست و پای باز خود
گاه به کوی خاطراتم می کشم پای سفر
تا گیرم الهامی، سازم بیتی را دمساز خود
پر شود پیمانه ام پیوسته از خونابه ام
مست مستانم ز شرب درد و غم پرداز خود
عاقبت این غده سنگین میشود بر شانه ام
عاقبت پا می کشد زین حفره بر فراز خود
عاقبت از این سکوت فریاد عالم می شوم
عاقبت سازم ز آه سرد خود آواز خود
این قفس روزی مرا با این شقاوت می کشد
شایدا، هرلحظه گردم شاهد پرواز خود