با آتش و با آب و خاک و باد، جنگیدم
وقتی جدایی بین ما رخداد، جنگیدم
دست و یخن با زندهها، تنها نگردیدم
در گور هم با عالم ِ اجساد، جنگیدم
تنها، درخت کوچکی بودم که در کابل
با سروهای کاذب و شمشاد، جنگیدم
بگذار مردم کجدهن باشند، باکی نیست
گویند در عشق تو بیبنیاد، جنگیدم
تو بچهآهوی خیابان بودی و صیاد
قصد شکارت داشت، با صیاد جنگیدم
با «کرته»ی جانم، اگر عطرت نمیبویید
یا اینکه میبُردت، کمی از یاد، جنگیدم
امروز، نانت گرم و آبت سرد، اما من
دیروز، از فرغانه تا بغداد، جنگیدم
اسماعیل لشکری