در دستهایت قوت کوه و کمر پیداست
در چشمهایت گرمیِ کلِ شرر پیداست
از خندههایت خوشه – خوشه مهر میچینم
از خندههایت طعم شیرین شکر پیداست
اصلاً نیازی نیست، بر معشوقههای پوچ
وقتی که از پاکیزگیهایت ثمر پیداست
تو منبع آرامشی و چشمههای نور
در وسعت اندیشهات عشق پدر پیداست
در قالب ِ سنجش نمیگنجی، رفیقِ من!
در دستهای من خطر، در تو هنر پیداست
این روزها در خوابهایم مژده میآید
از تیک تاک سینهات بوی سفر پیداست
اسماعیل لشکری