یک دمی غافل ز یاد ملک ختلان نیستم
چون به بالین سر گزارم بر لب من نام توست
تا سحر با یاد تو من جز پریشان نیستم
من به یاد آب و خاک تو به غربت ای وطن
اشک ریزم چون ز دیده، کم ز باران نیستم
لالهی پژمردهام، دور از چمن افتادهام
سهم من باغ است لایق بر بیابان نیستم
سینهی ابرار را آخر دوایش مهر توست
ای وطن جز تو پی دار و و درمان نیستم
ابرار احراریان